سفیدِ خال خالی

کاش خدایی بود...در همین نزدیکی..خانه ایی داشت..پر از امید..کاش تلخ نبود..دنیا..و کلیشه ای میشد از زیبایی..  از شادی..آن وقت بود که ناشکری معنا داشت... سفیدِ خال خالی...

جدیدا یاد گرفته ام برای گرفتنِ چیز هایم از دنیا باید سرش داد بزنم..

سفیدِ خال خالی...

... وقتی توکا میخوانَد         پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 18:27 | بَرفَک (0) سه شنبه بلاخره هرجور شد پا شدم رفتم کلاس ، البته دلم نمیخواست که برم ولی خب چون قبلش به یکی از همکلاسیام گفته بودم سه شنبه میبینمت رفتم.. ولی اون نیومد! هوا خیلی گرم بود برگشتنشم سخت تر از رفتنش بود.. خلاصه دو تا آدم جدید سفیدِ خال خالی...ادامه مطلب

... وقتی توکا میخوانَد         یکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت 14:47 | بَرفَک (1) با خودم گفتم شاید بعدا واسم سوال شه که این شیش نفر کی یَن پس بهتره اسمشونو بنویسم تا یادم بمونه یا اگه یه روزی فراموش کردم این روزامو ، وقتِ خوندن دوباره یادم بیاد توو بدترینُ تنها ترین دورانِ زندگیم کیارو خالصانه دوست د سفیدِ خال خالی...ادامه مطلب

... وقتی توکا میخوانَد         من نیستم یا همه ؟               پنج‌شنبه 25 خرداد 1396 ساعت 13:17 | بَرفَک (0) گرمِ هوا.. امروز خوزستان.. فردا ایلام، اصفهان،  قم،  تهران.. بازم دی اکسید کربن راهیه هوا کنید.. [ iluvatar : نوشته شده به دستِ ]           © Design By : Iluvatar 2017     سفیدِ خال خالی...ادامه مطلب

... وقتی توکا میخوانَد         پنج‌شنبه 18 خرداد 1396 ساعت 02:29 | بَرفَک (0) اسمشو بزارم  خوابِ خوب یا خوابِ بد؟ خوبیش این بود که همه بام مهربون بودن ، بدیشم اینکه همه با هم بیش از حد مهربون بودن! زیرنویس: در حال جمو جور کردنِ خودشون سر رسیدم چون کفشام جامونده بود .. بین در بود که دیدمشون ،  ی سفیدِ خال خالی...ادامه مطلب

امروز ینی چهاردهم،  تولد پری بود منم تصمیم گرفتم یه جوری غیر مستقیم بهش تبریک بگم واسه همین رفتم توی یوتوب که واسش یه انیمیشن خاص پیدا کنمو بفرستم که بعد از یه خورده گشتن به خودم گفتم چرا خودم یکی نسازم؟تغریبا ساعت حدودای چهار بعد از ظهر بود که شروع به سفیدِ خال خالی...ادامه مطلب

امروز به پری گفتم یه دونه وب بزنه لینکش کنم.کلا اون توو نوشتن حرف نداره.. بعضیا خاص به دنیا میان اینم یکی از اونا..نمیدونستم امروز تعطیله کلی تمام دیشب افتادم به جون کَندن تا واسه امروز چند تا طراحی داشته باشم برای کلاس که دمه صبحی فهمیدم طعتیله وو ا سفیدِ خال خالی...ادامه مطلب

آدم توو روزِ تولدش گلوش چرک کنه :| واقعا این رسمشه؟؟البته تقصیرِ خودمِ دیروزه یه خورده از چیپسایی که سیفیان گرفته بود ریخت رومیز اونوقت من برداشتم خوردم اونم با دستی که کلا خیلی کثیف بود..همونجا توو راه برگشت این احساسُ توی گلوم حس کردم.کلا سه نفر تا الان تولدو تبریک گفتن مهدی کریمیو سیفیانُ پریسا ، پریسا ، هر چند این آخریه انقدر مغرورِ که حتی حاضر نشد تبریکشو بهم پیام بده واقعا که جز اذیت هیچی نداشت این کارش.هر چند که خودشم همینو میخواد ، تمام دیشب با خودم فکر میکردم که چی بهش بگم ، بگم برو گمشو ، برو بمیر ، برو به جهنم یا .. چه میدونم..واقعا بدتر از اون چرکِ گلو که قبلا گفتم اینه که تمامِ روزِ تولدتو صرفِ فکر کردن به یه خوک بکنی.یه پیگِ مغرور.بچه پرو رو باش با اون حرفش انتظار داره که من ببخشمش ، هرچند اون پیامِ بخششم واسه این بود که خیالش از طرفِ من راحت شه وو بره پی زندگیش ولی من یکی که نمیگذرم.بسه هرچی گذشتم شده بقیه ی سال های زندگیمو می بخشم فقط خورد شدنشو ببینم البته نبینمم مشکلی نیست کافیه فقط خوردشه همونجور که منو خورد کرد.امیدوارم لبخند از رو لباش پاک شه ..اه ، بره گُم شه دارم سفیدِ خال خالی...ادامه مطلب